جدول جو
جدول جو

معنی پیام بردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیام بردن
(هََ جَ)
رساندن سخنی و گفتاری از کسی بدیگری. اداء رسالت کردن. پیام رساندن
لغت نامه دهخدا
پیام بردن
رساندن پیغام (کتبی یا شفاهی) ادا رسالت کردن پیام رساندن
تصویری از پیام بردن
تصویر پیام بردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیام آوردن
تصویر پیام آوردن
منتقل کردن پیام کسی به دیگری، پیام گزاردن، پیام رساندن، برای مثال گوش دلم بر در است تا چه بیاید خبر / چشم امیدم به راه تا که گزارد پیام (سعدی - لغت نامه - پیام گزاردن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیام کردن
تصویر قیام کردن
برخاستن، به پا خاستن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ لَ جَ)
رسالت. تعلج. (منتهی الارب). رجوع به پیغام شود:
ور زین سخن که یاد کنی تنگدل شود
پیغام من بدو بر و پیغام او بیار.
فرخی.
من این پیغام نزدیک خواجه احمد بردم. (تاریخ بیهقی ص 397).
که چرا پیغام خامی از گزاف
بردم از بیدانشی و از نشاف.
مولوی.
کسانیکه پیغام دشمن برند
ز دشمن همانا که دشمن ترند.
سعدی.
به خشم رفتۀ ما را که میبرد پیغام
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
پیام فرستادن. پیام دادن. پیغام دادن:
نزد آن شاه زمین کردش پیام
داروئی فرمای زامهران بنام.
رودکی.
چرا چو سوی تو نامه و پیام نفرستد
ترا بهر کس نامه و پیام باید کرد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
رساندن پیغامی (کتبی یاشفاهی) تبلیغ رسالت پیغام گزاردن: بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را از آن پیغمبر خوبان پیام آورد مستان را. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
برخاستن، برانگیخته شدن، انجام دادن برخاستن، انجام دادن اجرا کردن: مختال آنست که خود را عظیم داند... و بحقوق الله قیام نکند، مشغول شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادنپیغام کردن پیام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن ادا رسالت نمودن پیغام گزاردن: بر قیصر آمد پیامش داد بپیچید بیمایه قیصر ز داد. (شا. بخ 2335: 8)
فرهنگ لغت هوشیار
پیغام فرستادن پیام دادن: که مرا عیسی چنین پیغام کرد کز همه یاران و خویشان باش فرد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیام فرستادن پیغام دادن: چرا چو سوی تو نامه و پیام نفرستد ترا بهرکس نامه وپیام بایدکرد. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیغام بردن
تصویر پیغام بردن
پیغام رساندن رسالت: من این پیغام نزدیک خواجه احمد بردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیام دادن
تصویر پیام دادن
((پَ دَ))
پیغام فرستادن، تبلیغ رسالت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
Resort
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
recourir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
พึ่งพา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
kutafuta msaada
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
başvurmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
의지하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
頼る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
לפנות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
सहारा लेना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
mengandalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
zurückgreifen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
toevlucht nemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
recurrir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
ricorrere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
recorrer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
求助
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
uciekać się do
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
звертатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
прибегать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
আশ্রয় নেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی